پنجشنبه18ارديبهشت1404
12:57
68
آمار تازه اوقاف از ایرانی هایی که هر سال به امامزادهها پناه میبرند
امامزادههایی که از شهر گرفته تا روستا و از کوه تا بیابان، ردپایی از حضور مقدسشان وجود دارد و چون نگینهایی سبز، در جغرافیای ایران میدرخشند، این روزها مأمنی هستند برای تمام اهالی این دیار. ایران چهارفصل و وسیعمان میزبان امامزادگانی است که پناه مردمانشانند.
امامزادههایی که از شهر گرفته تا روستا و از کوه تا بیابان، ردپایی از حضور مقدسشان وجود دارد و چون نگینهایی سبز، در جغرافیای ایران میدرخشند، این روزها مأمنی هستند برای تمام اهالی این دیار. ایران چهارفصل و وسیعمان میزبان امامزادگانی است که پناه مردمانشانند.
فرقی ندارد چند ساله هستی و اهل کجا، چون دلت که بگیرد، آدمیزادی و به یک پناهگاه امن و مطمئن نیاز داری برای خلاص شدن از رنج سیاهیها. به جایی که ورای تمام های و هوها، خودت را جمع و جور کنی و بروی چند دقیقهای بَست بنشینی و سبک شوی از بار سنگین غمهایی که خرخره روح و جانت را میجوند و دست بردار نیستند. و این پناهگاه کجاست؟ آیا آنقدر دور است که نتوان به آن رسید؟ هزینهای میخواهد؟ و یا حتی اجازهای خاص که بتوان وارد شد و نشست و چشمی در آستانش از اشک شست؟
یکی از هزاران پناهگاه
گلهای بابونه جانانه سبز شدهاند و درخت توت بلندی بارش را به رخ آدمهای بیتفاوت دور و برش میکشد. اینجا یکی از همان هزاران پناهگاهی است که در یک روز خوشنور بهاری به آن پناهنده شدهام برای رهایی از شر تمام فکرهای رانده شده.
دختر جوانی با چادر گلدار، در ضلع جنوبی حیاط امامزاده ابوالحسن نشسته و با انگشتهای ظریفش سعی میکند که کمر باریک و نیمهجان شمعی سوخته را صاف کند. میپرسم: «همیشه میای اینجا؟» سر میچرخانَد و لپهایش گل میاندازند: «همه چی اینجا فرق داره. وقتی وارد صحن میشی انگار یه آرامشی میاد رو دلت. با خدا حرف میزنم، با خودم. دعام رو میگم. سبک میشم. انگار خط مستقیمه بین ما و آسمون.»
مزارهایی که خاطرهاند
راست میگوید. اینجا حال و هوای دیگری دارد. هوا ابری است و بوی اسپند و عطردان، ورودی صحن امامزاده را پر کرده. صدای دمامزنی از دور میآید و زن میانسالی با دستمالی سبز، آرام آرام از میان جمعیت عبور میکند. لبهایش تکان میخورَد. نمیدانم چه اما چیزی زیر لب میگوید؛ شاید دعایی و شاید دردودلی صمیمی با امامزادهای که او را پناهگاه دلش میداند. و این افتخار ایران است. که هر گوشهای از این خاک، صدایی از امامزادگان به گوش میرسد. آنها تنها قبوری جا مانده از تاریخی دور نیستند؛ خاطرهاند، پناهاند، سنگر روحاند در هیاهوی زندگی پرچالشِ مدرن!
فرهنگ اهلبیتی
طبق آمار رسمی سازمان اوقاف و امور خیریه، در کشور ما ۸۱۶۷ آستان امامزاده وجود دارد. این عدد، نه فقط یک شاخص مذهبی بلکه نشانهای از حضور عمیق و گسترده فرهنگ اهلبیتی در زندگی مردم ایران است. تا جایی که استان فارس با ۱۴۵۱ امامزاده، رکورددار است. مازندران و گیلان نیز با ۱۲۷۶ و ۶۷۱ بقعه، دومین و سومین شهرهای امامزادهخیز میباشند. امامزادههایی که از شهر گرفته تا روستا و از کوه تا بیابان، ردپایی از حضور مقدسشان وجود دارد و چون نگینهایی سبز، در جغرافیای ایران میدرخشند.
قطبهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی
حجتالاسلام خاموشی، رییس سازمان اوقاف میگوید: «امامزادگان امروز تنها محل زیارت نیستند. آنها به قطبهای فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی مناطق خود تبدیل شدهاند.»
در خیلی از این آستانها، کلاسهای قرآن، مشاوره خانوادگی و حقوقی، فعالیتهای خیریه و حتی اردوهای فرهنگی، جهادی و پزشکی هم برگزار میشود و در نوروز امسال، بیش از ۶.۸ میلیون زائر تنها در یک هفته از این بقاع متبرکه کشور بازدید کردند و شاید بعضیها حضور در این مکانهای مقدس را قدیمی بدانند اما برای آن دختر جوان و هزاران زائری که در این حرمها شمع روشن میکنند و دستی به ضریح میکشند، این نظرها اهمیتی ندارد و امامزاده برای آنها یعنی پناه و نوری که در دل شبهای سختشان روشن است.
تکیهگاههای محکم
برای وداع جلوی در خروجی میایستم و با دستی به نشان ادب بر سینه گذاشته، عقب عقب بیرون میروم. در دنیایی که سرعت، صدا و شلوغی، لحظهای ذهنمان را آرام نمیگذارد، امامزادگان مثل تکیهگاهی محکم در میانه جنجالها ایستادهاند. و چه با نگاه معنوی و چه با تحلیل اجتماعی، نمیتوان انکار کرد که این بقاع متبرکه، در تار و پود فرهنگ و روان ایرانیان ریشه دارند. ریشههایی که به ملکوت میرسند و شاید راز ماندگاری امامزادهها همین است: وصلاند! بین زمین و آسمان ... .