در حاشیه دیدار دست اندر کاران و شرکتکنندگان چهل و یکمین دوره مسابقات بینالمللی قرآن با مقام معظم رهبری گروهی از نوجوانان ممتاز قرآنی کشور که در این مراسم به جمع خوانی پرداخته بودند در کنار رهبر معظم انقلاب و رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه عکس یادگاری انداختند.
پس از پایان چهل و یکمین دوره مسابقات بینالمللی قرآن (۷ تا ۱۲ بهمنماه ۱۴۰۳، مشهد مقدس)، روز گذشته ۱۴ بهمنماه، شرکتکنندگان این دوره از رقابتها با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب دیدار کردند.
در بخشی از این دیدار جمعی از نوجوانان و جوانان گروه سبیلالرشاد و با هدایت علی محرابی، قاری و مدرس قرآن کریم، به فرازخوانی و تقلید از سبک قاریان مطرح مصری و اجرای قرائات مختلف پرداختند، که مورد توجه قرار گرفت.
چند ساعت بعد از این دیدار عکس یادگاری اعضای این گروه با مقام معظم رهبری منتشر و در فضای مجازی بسیار دیده شد. علی محرابی داستان این عکس را اینگونه شرح داد.
بسم الله...
بگذارید از قبلترش شروع کنم.
اواخر سخنرانی آقا بود.
یک نفر با اشاره و خیلی آرام، میهمانانی که در مراسم اجرای برنامهای داشتند (تلاوت یا ابتهال) به راهروی پشت میبرد برای ملاقات خصوصی با رهبر عزیز.
ما هم طبق روال پارسال منتظر بودیم مثل این افراد، پُر روزی باشیم.
اما ظاهراً اینبار خبری نبود...
آرام رفتم جلو و گفتم: ببخشید ما هم اجرای برنامه داشتیم. نیایم؟
با حالت پچپچ گفتند: قرار شد بِرن از آقا سؤال کنند. به شما اطلاع میدیم. بفرمایید بنشینید سر جاتون.
یکی از بچهها گفت: استاد یعنی کَنسِل؟
یکی دیگه گفت: ای بابا... من با آقا کار داشتم...
بهش چشم غرهای رفتم و گفتم تو با آقا چه کار داری؟
گفت: انگشتر، چفیه دیگه!
گفتم: شما در این باره چیزی نگو. من برای همه مطرح میکنم.
یکی دیگه با آرنج زد بهش و گفت: حالا دو دقیقه وایسا شاید حل شد.
سخنرانی آقا تموم شد.
دل تو دل ما نبود.
چند دقیقهای گذشت...
بالاخره همون کسی که میهمانان رو برای ملاقات همراهی میکرد، اومد به سمتمون و گفت: بلند شید بیاید...
بچهها شبیه به لحظهای که زنگ تفریح مدرسه به صدا در میاد و زنگ بعدی هم ورزش دارند، به سمت درب ملاقات شتافتند.
محافظان کلافه شده بودند.
با هادی قاسمی، بچهها رو هدایت کردیم به سمت راهرو.
بد نیست همین جا هم به نقش ویژه هادی عزیز، بهتر بگم استاد سیدمحمدهادی قاسمی، اشاره کنم که اگر او و زحمات خالصانهاش نبود، هرگز اجرا اینطور نمیشد.
بگذریم...
انتهای سالن منتظر بودیم...
آقا تشریف آوردند...
حاج آقای خاموشی، آقا رو همراهی میکردند و درباره فعالیتهای سازمان اوقاف بهشون توضیح میدادند.
بچهها آروم و قرار نداشتند.
بالاخره آقا به ما رسیدند و بعد از کمی خوش و بش فرمودند: این کار طه الفشنی رو بسیار زیبا اجرا کردید. واقعاً خوب بود. چند وقت براش زمان گذاشتید؟ گفتم: حدود ۲، ۳ ماه. فرمودند: واقعاً عالی بود. آفرین.
هادی قاسمی کمی درباره کار به آقا توضیح داد که این کار گزیدهای بود از کل تواشیح یا ایهاالمختار و سعی شد لحظات مهمش استخراج بشه و...
آقا رو به من کردند و فرمودند: من شما رو خاطرم هست که سالهای قبل هم در خصوص نوجوانان زحمت میکشیدید.
گفتم: بله پارسال هم محضرتون بودیم.
حاج آقای خاموشی گفتند: نه فقط پارسال. سالهای قبل منظور آقا هست.
عرض کردم بله چندمین بار هست که توفیق دارم محضرتون هستم.
آقا فرمودند: فکر کنم یک دفعه هم پسرت تلاوت کرد. (احتمالا منظورشون محمدامین نبیلو بود)
عرض کردم نه من پسر ندارم. فقط یک دختر ۴ ساله دارم.
فرمودند: خدا حفظتون کنه.
آقا رو به بچهها کردند و فرمودند: فرازخوانیها هم عالی بود.
این هم مکالمه پایانی من و رهبری عزیز پیرامون عکس ماندگار:
- آقا جان ۲ تقاضا داشتم.
- بفرمایید آقا جون!
- یکی تبرکی انگشتر و چفیه برای اعضاء گروه...
- آقا بدید بهشون...
- دوم اینکه اگر میشه اجازه بفرمایید به اتفاق گروه یک عکس اختصاصی با شما داشته باشیم و اینکه دستور بفرمایید این عکس رو هم به ما بدن.
- بله... آقا عکسها رو بگیرید و اونهایی که میشه تحویلشون بدید.